فمینیسم مدرن
بسیاری از فمینیست ها معتقدند که در بخش وسیعی از دنیا هنوز تبعیض در برابر زنان وجود دارد. اما در داخل جنبشها راجع به شدت مسایل جاری، این که مشکلات چه هستند و چگونه میتوان آنها را حل کرد، اختلافاتی وجود دارد.
از سوی دیگر افراطی هایی مانند برخی از فمینیست های طرفدار اصلاحات سیاسی همچون گلوریا آلرد و مری دالی، وجود دارند که استدلال میکنند که جامعة انسانی با تعداد کم مردان به طرز چشمگیری بهتر خواهد شد. همچنین مخالفانی نیز، همچون کریستینا هاف سامرز یا کمیل پاگلیا وجود دارند که خود را به عنوان فمینیست میشناسند اما جنبش متعصب ضد مردانه را متهم میکنند.
مشکل بسیاری از فمینیست ها، استفاده از واژة « فمینیست » در مورد گروه ها یا مردمی است که در تشخیص یک برابری اساسی میان جنسیت ها درماندهاند. برخی از فمینیست ها، همچون کاتا پولیت یا نادین استروسن (رئیس آی سی ال یو و مؤلف کتاب « حمایت از هرزهگر و شهوتران ») تأکید میکنند که واژة فمینیسم باید همان قدر ساده تعریف شود که میگوییم « زنان هم انسان هستند ». نظریاتی که به جای متحد کردن جنس ها، آن ها را از یکدیگر جدا میکنند به اعتقاد این افراد به جای « فمینیست » بودن « جنسگرا » هستند.
همچنین مشاجراتی میان فمینیست های تفائت گرا همچون کارول گیلیگان و کسانی که معتقدند تفاوت های غیر ضروری مابین جنسها وجود دارد، موجود است. فمینیست های تفاوتگرا معتقدند که فرق های مهمی بین جنسها وجود دارد. این فرق ها ممکن است ذاتی باشند یا نباشند اما نمی توانند نادیده گرفته شوند.
ماریلین فرنچ در تحقیقات خود پدرسالاری و تأثیرات آن بر دنیا را به صورت جامع تجزیه و تحلیل میکند. او پدر سالاری را به عنوان سیستمی معرفی میکند که قدرت بر روی زندگی، کنترل بر روی لذت و غلبه بر شادی را گرامی میدارد. مطابق نظر فرنچ، « تنها ابداع یک سیرت که به نسل بشر اجازه خواهد داد به سادگی زنده بماند کافی نیست. بقا زمانی که مستلزم وجودی آن یک حالت بدبختی باشد یک شر است. بلکه زمانی شایسته است که باقی ماندن و ادامه دادن حیات، خوشی/ لذت هدف آن باشد». مفهوم لذت توسط فیلسوفان و فاتحان هر چه بیشتر به عنوان صفت ناشایست و به عنوان ارزشی برای انسان ترسو، کوته فکر و پر رو تقلیل یافته است. تقوا هم اغلب به نام بعضی اهداف بالاتر درگیر چشم پوشی از لذت است، هدفی که درگیر قدرت (برای مردان) یا فداکاری(برای زنان) میشود. در دنیای بزرگ و دارای اهداف جدی، لذت به عنوان یک مسألة سطحی و پوچ توصیف میشود. اما لذت از دایرة پیگردهای جدی یا اغراض، خارج نیست، به واقع، لذت در آن ها پیدا میشود، و این تنها دلیل واقعی جهت زنده ماندن است. این فلسفه چیزی است که ماریلین فرنچ به عنوان یک جانشین برای ساختار جاری، که در آن قدرت ارزش بالاتری داشته است، پیشنهاد میکند.
کارول تاوریس، کارول تاوریس، مولف « خشم: احساس بد تعبیر شده » و « عدم سنجش صحیح زنان: چرا زنان جنس بهتر نیستند، جنس درجه دو، یا جنس مقابل میباشند »، مدعی است که در آینده نیز برای زمانی طولانی تجربیات مردان به عنوان استانداردهای انسانی در نظر گرفته میشوند و زنان همواره در آمریکای شمالی یا نقاط دیگر جهان همچنان با تبعیض مواجه خواهند بود.
چالش جنسیت در گفتمان فمینیستی
تا سال های دهة ۱۹۹۰ به دلیل نفوذ قدرتمند گفتمان فمینیستی و اولویت داشتن رویکردهایی خاص در آن، مفهوم « جنسیت » به طور عام چندان مطرح نبود و یا بهتر است بگوییم در علوم اجتماعی چندان مطرح نبود و عملاً به جای آن از موقعیت زنانگی و مسایلی چون بهبود فرآیند اجتماعی شدن زنان، رفع تبعیض از آنها، فرآیندهای زن بودگی یا زن شدگی، فرهنگی یا بیولوژیک بودن موقعیت زنانه و رابطة این دو با یکدیگر و غیره سخن به میان میآمد. در واقع نفوذ گفتمان فمینیستی به حدی بود که حاضر به پذیرش موقعیتهای متفاوت زنانه مثلاً تفکیک موقعیت ها به دلیل تفاوت های قومی یا نژادی آنها یا فاصلة طبقاتی بین آنها یا تعلقشان به گروه کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه نیز نبود و بیشتر از نوعی جهان شمولیت در این موقعیت دفاع میکرد و بنابراین از نوعی رویکرد مطالباتی جهان شمول نیز برای از پای درآوردن « مردسالاری » باز هم به مثابه یک دشمن مشتر ک و یک دست و یکسان برای همة زنان، صحبت میشد. اما از اواخر دهة ۱۹۹۰ از یک سو با مطالعات جدیتر در زمینة جامعه شناسی و انسان شناسی جنسیت، و از سوی دیگر با مطالعاتی که در علومی چون زبان شناسی، شناخت شناسی، رفتارشناسی جانوری، ژنتیک انجام گرفت، گفتمان فمینیستی هر چه بیشتر نفوذ خود را در حوزة علمی از دست داد و جای خود را به گفتمانی علمی در زمینة جنسیت داد. متخصصان علوم اجتماعی به ویژه به مسایلی که تا آن زمان کاملاً شکل تابویی داشت برای مثال نقش خود زنان در بازتولید سلطة مردانه و جامعة پدرسالار، نقش انکارناپذیر بیولوژیک در شکل دادن به موقعیت زنانه ولو در فرهنگیترین محتواها، برخی از موقعیت های مردانه به مثابه موقعیت های زیر سلطه، و غیره پرداختند. حاصل این مباحث از جمله خود را در تبیین و پیگیری استراتژی های متفاوتی در زمینة حقوق زنان با توجه به موقعیت های اجتماعی، طبقاتی، قومی، نژادی و .. آنها نیز بود. بنابراین در عین حال که رسالت و اهمیت جنبش های زنان برای تغییر سلطة مردسالارانه جوامع انسانی به رسمیت شناخته شد، برخی گفتمان های کلیشهای دربارة مفاهیم مربوط به زنان و این که لزوماً باید از تاکتیک ها و استراتژی های یکسانی برای احقاق این حقوق بدون توجه به فرهنگ های متفاوت استفاده کرد و این که اصولاً و لزوماً حقوق زنان در همة فرهنگ ها یکسان و اولویت بندی میان آنها نیز مشابه است، به زیر سئوال رفت. هر چند این امر به یک شوک و تا اندازهای به یک بحران برای جنبش های فمینیستی در کشورهای توسعه یافته بدل شد، اما برعکس و به صورتی متناقض جان تازهای به جنبش های زنان در کشورهای در حال توسعه داد که با این گفتمان جدید اغلب توانستند رابطهای بهتر با فرهنگ های خود و مردم خویش برقرار کنند.
تأثیرات بر حقوق مدنی
فمینیسم بر روی بسیاری از تغببرات، شامل حق رأی و شرکت در انتخابات زنان، استخدام وسیع زنان با دستمزدهای مساوی، حق آغاز کردن طلاق ها، عایدی ها و معرفی گناه نبودن طلاق، حق فراهم کردن وسایل جلوگیری از بارداری و سقط جنین های سالم و حق تحصیلات دانشگاهی در جامعة غرب تأثیر گذاشته است.
تأثیرات فمینیسم در غرب
در حالی که تعدادی از فمینیست ها استدلال میکنند که اختلافات زیادی تا رسیدن به تساوی وجود دارد، دیگران موافق نیستند و مشاهده میشود که بسیاری از مبارزه طلب ها مغلوب شدهاند. برای مثال، در جوامع پیشرفته، امروزه در هر دو مورد فارغالتحصیل شدن از مدارس عالی و ثبت نام در دانشگاه، تعداد زنان بیشتر از مردان برآورد میشود. زنان از نظر تعداد، هم تعداد و یا بیش از مردان در مدارس حرفهای پذیرفته میشوند. این در حالیست که در قیاس با مردان، زنان کمتری در زندان ها بر اثر شکنجه جان میسپارند. خشونت بر علیه زنان بازتاب به مراتب بیشتری در برابر خشونت بر علیه مردان دارد و مردان بسیار بیشتری به جبهه های جنگ فرستاده میشوند و مرگ در مورد آنان تأثیر بسیار کمتری بر جنبش های مدعی برابری حقوق زنان و مردان در مقایسه با مرگ یک زن میگذارد.
تأثیر بر زبان
بسیاری از فمینیست های انگلیسی زبان اغلب از آنچه که فکر میکنند زبان غیر جنسیتی است طرفداری میکنند. مثلاً استفاده از « Ms » به معنی « خانم » جهت اشاره به هر دو دستة زنان چه آن ها که ازدواج کردهاند و چه آنها که ازدواج نکردهاند یا استفاده از « he » (ضمیر اشاره به مرد) یا « she » (ضمیر اشاره به زن) (یا دیگر ضمایر خنثی – جنسیتی) به جای « he » (ضمیر اشاره به مرد) در جاهایی که جنسیت مشخص نیست.
همچنین فمینیست ها اغلب از طرفداران استفاده از زبان « جنسیت – شمولی » میباشند، همچون « human » (به معنی بشر) به جای « mankind » (این واژه نیز به معنی بشر است اما نوعی دید مذکرگرا به بشریت ایجاد میکند).
فمینیست ها استفادة مطلوب از زبان را در بیشتر موقعیت ها هم جهت آنچه که آن ها ادعا میکنند نوعی برابری و رفتار محترمانه با زنان است یا جهت تأثیر گذاشتن بر لحن سخنرانی سیاسی، گسترش دادهاند. این میتواند حرکتی در جهت تغییر زبان به نظر آید که توسط برخی از فمینیست ها به عنوان جنسیتگرایی تلقی میشود. این فمینیست ها استدلال میکنند که زبان، ادراک واقعیت را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهد.
از آن جایی که بسیاری از زبان های غیر هند و اروپایی ساختار گرامری جنسیتی ندارند در فمینیسم قبل از دوران استعمار موضوع زبان، اغلب کمتر مورد تأکید قرار میگرفت.
در تغییرات زبانی تحت تأثیر فمینیسم میتوان نوع رویکرد متفاوت را نسبت به زبان فرانسه دید. ساختار گرامری جنسیتی در فرانسه بسیار نافذتر از انگلیسی است. این ساختار عملاً ایجاد یک زبان فارغ از جنسیت را غیر ممکن میسازد. در عوض، نام هایی که در اصل فقط یک شکل مذکر داشتهاند اکنون قرینه های مونثی دارند که برای آن ها ایجاد شده است. کلمة « پرافسیر » به معنی معلم در زبان فرانسه، سابقاً همیشه صرف نظر از جنسیت معلم، مذکر بود. حالا همین واژه یک شکل مونث معادل دارد: « پرافسیوز ». مواردی که شکل های مذکر و مونث جدا میشوند همیشه وجود داشته است. زمانی حالت استاندارد برای توصیف گروهی از مردان و زنان به این صورت بود که حالت جمع مذکر را استفاده میکردند. امروزه، شکل هایی که برای هر جنس متفاوت باشد رایجتر است. چنین عبارت هایی در کانادا و فرانسه مصطلح هستند. اما عملاً در سایر کشورهایی که به فرانسه صحبت میکنند ناشناختهاند.
رویکرد ایجاد ساختار زبانی کلی برای هر دو جنس، در سایر زبان ها نیز در حال گسترش است و بسیاری از فمنیست ها در سراسر جهان تلاش میکنند تا ساختارهایی را که در آن نشانه های مذکر برای اشاره به انسان به معنای کلی به کار میرود از زبان حذف کنند.
تأثیر بر مذهب
فمینیسم تأثیری عظیم بر بسیاری از جنبه های مذهب داشته است. در شاخه های روشنفکری مسیحیت پروتستان (و به طور برجسته در برخی استیلاهای محافظهکارانة وابسته به علوم الهی، همچون انجمن های الهی، زنان روحانی تلقی شدهاند و در یهودیت نوگرا، زنان میتوانند خاخام شوند. در درون این گروه های مسیحی و یهودی، زنان به تدریج با به دست گرفتن مواضع قدرت با مردان بیشتر برابر شده اند. اکنون نقش آن ها در توسعة زمینههای جدید اعتقادی مورد توجه قرار گرفته است.
از طرف دیگر رهبری زنان در مسایل مذهبی توسط مذهب کاتولیک رومی رد شده است. به گونه ای تاریخی مذهب کاتولیک رومی زنان را از ورود به کشیشی و دیگر مقام های روحانیت محروم کرده است و زنان به نقش راهبهها یا مردم خارج از سلک روحانیت محدود شدهاند.
فمینیسم همچنین نقش مهمی در پذیرش شکل های جدید مذهبی داشته است. مذاهب نیوپاگان مخصوصاً گرایش به تأکید بر اهمیت روحانیت رب النوع داشته، و سوال میکند که چرا آن ها در قالب خصومت مذهبی کهن به زنان و جنس مقدس زن مینگرند. فمنیسم در مذاهب، بیشتر در بینش نوین به جایگاه حضرت مریم، دیدگاه های نوین اسلامی در مورد فاطمه زهرا، و مخصوصاً اعتقاد کاتولیک به کوردمپتیکس نمود یافته است.
فمینیسم و مسائل جنسی
همچون بسیاری از موضوع های دیگر در جنبش فمنیستی، در خصوص تن فروشی هم یک تنوع عقیده وجود دارد. بسیاری از این عقاید بطور کلی توسط دیدگاه اصلیای تنظیم شده که عموماً یا انتقاد کننده یا حمایت کنندهی تنفروشی و کار جنسی است. فمنیست های ضدِّ تن فروشی معتقدند که تن فروشی شکلی از استثمار زنان و تسلط مردان بر زنان و عرفی است که پیامد حکمِ اجتماعی پدرسالاری موجود میباشد. این بحث فمنیست ها که تن فروشی یک اثر بد دارد هم بر خود تنفروش ها هم بر جامعه به عنوان یک کل همچون دیدگاه های تثبیت شدهی کلیشهای دربارهی زنان که زن را به عنوان شیئی جنسی که توسط مرد میتواند مورد استفاده و تجاوز قرار بگیرد میباشد. فمنیست های دیگر معتقدند که تن فروشی و دیگر شکل های کار جنسی میتواند انتخاب های قابل قبولی برای مردان و زنانی باشد که ترجیح میدهند به این کار بپردازند. در این دیدگاه تن فروشی باید از تن فروشی اجباری متمایز شده باشد، و فمنیست ها باید از حقوق کارگر جنسی بر علیه تجاوزهای صنعت جنسی و سیستم قانونی، پشتیبانی کنند. عدم توافق بین این دو رفتار فمنیستی بشکل جدل های منحصر بفردی درآمده است، و شاید با جنبش های فمنیستی قرن اخیر قابل قیاس باشد.
با قلم محرم سعیدی